بعضی وقتها بعضی چیزا که هیچ وقت اولویت نقل کردنت نبوده بخاطر جزئیات بی ربط و بانمکش تعریف کردنی میشن، مثل سه تا خانم امروز صبحی که برا خواستگاری اومده بودن، پای راستم روی پای چپم بود و میوه میخوردم و حرفای شادی رو تایید میکردم، میز من روبه روی در ورودی اتاقمونه، دوتا بچه رو که کنارشون دیدم با نیشخند رو به خانم "ف" گفتم: مشتریات اومدن، فکر کردم برا سبدغذایی اومدن، نیشخندم تلافی دست انداختنای خانم "ف" بود که هر بار تلفن زنگ میزد و منو میخواستن(بس که راحت کار راه میندازم) تو تمام n بارش بهم میگفت: عاشق دلخسته چندم بود؟! ولی با من کار داشتن. ما هرازگاهی حق داریم از اطلاعاتی که بهشون دسترسی داریم سواستفاده کنیم، مثل امروز که با یه سرچ کوچولو شجره و گروه خون و زمان آخرین سرماخوردگی بنده خدا رو، رو کردیم و به تولدش که روز سیزده بدره کلی خندیدیم. عروسی امشب هم خیلی خوش گذشت اصلا هم ربطی به این نداره که رو صندلی نشسته بودم و حواسم نبود و گُل عروس افتاد بغلم. شایدم توطئه کردن، آخه دوماد از صبح تاکید میکرد که گُل برا پری هستش. آبی آقا دوماد هستن:


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نسل چهارم Alberto Heather دندانپزشکی در مشهد دانلود رایگان صدای میهن یوزرنیم و پسورد نود 32 | لایسنس نود 32 | آپدیت نود 32 (رایگان) Anthony مجری مستقیم تور مشهد با قطار سیاه چاله‌ی فضایی من